دوران مقطع راهنمایی را سپری می کردم . هوا تابستانی و گرم و گداخته بود و رهگذری خسته با سیمای جذاب و دلنشین در کنار ماشین" لندروور " در حوالی میدان سهراب سپهری کنونی راوند ایستاده بود.
جاذبه او مرا به سمت خود کشاند و وقتی با او روبه رو شدم از من درخواست کرد که ماشین او را هل داده تا شاید روشن شده و مقصد خود را به سمت کاشان ادامه دهد.
دسته جمعی تلاشی کردیم و ماشین روشن نشد. مسافر خسته و ملتهب و عطشناک روبه من کرد و گفت اینجا آبی برای نوشیدن یافت می شود ؟؟؟
و من به ذهنم رسید درب خانه حاج حیدر دهقان را دق الباب نمایم و از همسر مرحومه او برای مسافر درمانده آب طلبیدم و او با کرامت و بزرگواری پارچ آبی آورد و در کمبود یخ در آن زمان از داخل یک گونی مرطوب قطعه یخی بیرون آورد و در ظرف اب گذاشت.
مسافر لب تشنه آب را نوشید و با نگاهی عارفانه زمزمه نمود : "سلام بر حسین "
از من تشکری مهرورزانه کرد و هنگام خداحافظی رهگذری دیگر به نام آقای جمالی که آشنای به ادبیات و شعر بوده است ( در آینده این فرد با جناق آقای شمس می شوند ) رو به این نوجوان کرده و می گوید آیا میدانی این مسافری را که به او کمک رسانیدی و آب دادی چه کسی است ؟؟؟
ایشان جستجوگر صدای پای آب و دل نگران از گل آلود شدن آب جویبار " سهراب سپهری " می باشند.
"این خاطره جالب را برادر خدوم و جهادی و زحمت کش جناب آقای
شمس عضو شورای شهر کاشان
در کنار قبر سهراب سپهری برایم بازگو نمودند"
راوند در رهگذر تاریخ...
برچسب : نویسنده : rahavanda بازدید : 488